دوکشتی جنگی ماموریت یا فته بودند برای آموزش به مدت چند روز ؛ در هوای طوفانی مانور بدهند ؛ شب بود و هوای مه آلود سبب شده بود که دید کمی داشته با شند ؛ ناخدا در کشتی بود و همه فعالیتها را در نظر داشت و پاسی از شب نگذشته بود که دیده بان به فرماندهی گزارش داد ؛ نوری در سمت راست جلوی کشتی به چشم میخورد ؛ ناخدا فریاد زد : آیا نور ثابت است یا به طرف عقب حرکت میکند ؟
دیده بان جواب داد : ثابت است ؛ که به این مفهوم بود که در مسیری حرکت میکنند که به هم برخورد میکنند .
ناخدا به مامور ارسال علائم گفت : به آن کشتی علامت بده که رو بروی هم هستیم و ناخدا توصیه میکند که 20 درجه تغییر مسیر دهید .
به علامت ؛ پاسخ داده شد که : شما باید 20 درجه تغییر مسیر بدهید .
ناخدا مجددا به مامور ارسال علائم گفت : به آن کشتی بگو که من ناخدا هستم و فرمانده و میبایست شما 20 در جه تغییر مسیر دهید .
پاسخ آمد که : من هم فانوس دریائی هستم و بهتر است شما تغییر مسیر دهید .
زیباترین قلب
فرشته کوچک و زیبا.....
«هر چیزی ممکن است»
و خدا خر را آفرید
انسان از زبان دکتر شریعتی
یکی بود یکی نبود
راز محبت
قلب جغد
نامه آبراهام لینکن به آموزگار پسرش
گفتگوی یک سوسک با خدا
ترسها و بی باکی های بیجا
دوکشتی جنگی
سوال و جواب
عشق مادری
[همه عناوین(29)]
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :71191
سلام نگاهی زیبا به زندگی بینداز تا ببینی حکایت این آفرینش هرچند درظاهر رنج است و پوچی و درد اما در عمق قصه خلقت زیباییست و شور و تلاش برای رسیدن به شهری که تو باشی و خدا و دیگر هیچ داستانهای این وبلاگ را بخوان و افتخار نوشتن نظری هر چند کوتاه را نصیب من کن یا حق